عمــــــــــــار ، مونس غمهای من

وقتی دختر عمه باربی رو چادری کرد!

1390/10/21 16:44
نویسنده : سمیه
406 بازدید
اشتراک گذاری

باربی با حجاب

سلام خوشحالم که من هم به جمع خانواده نی نی ها اضافه شدم. اولین مطلبمو میخوام با خاطره دخترعمه عمار شروع کنم:

باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم...

دست و پاش ۹۰درجه کج و راست میشد و انگشتای ظریفی داشت.. 

و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف (مث خونه کوچیک،ماشین کوچیک) بودم رویا بود...

خونه یکی از دخترهای افه ای فامیل بودیم

که برای آب کردن دل من ، کمد باربی هاشو بهم نشون داد...

 باباش وقتی سفرهای دریایی میرفت یکی از اینا رو براش می آورد... عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید.... اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من لباس درست و حسابی نداشت....مامانم قاطیِ بازی کردن من میشد و میگفت آخه اینکه اینطوری نمیتونه بره بیرون...

و براش یه شلوار و چادر نماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه....

فکر میکنید چی شد؟

زانوهای باربی ام شکست....

چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دو زانو بشینه زانوهاشو تا ته خم میکردم...

و طبعا یک باربی آمریکایی عادتی به دو زانو چهار زانو نشستن نداره و اصلا خمی زانوهاش تا این حد طراحی نشده....

من بعد از اون ۵ -۶ تا باربی دیگه خریدم و همشون بعد از دو روز زانو نداشتند...

داشتم فک میکردم چقد تحت تاثیر این عروسک بودم؟

مامانم یه کاری کرد که من فک کنم بازیه

ناخناشو با هم کوتاه کردیم چون میرفت مدرسه

لاکاشو پاک کردیم...

موهاشو بافتیم

مث خودم چادر سرش کردم

و نماز جمعه هم میرفت...

مامانم خیلی ساده نذاشت من مث باربی بشم چون باربی مث من شد...

و این راه حل خوبی بود تا وفتی که جایگزینی براش پیدا میکرد..زبانکده محصل


 

بعد التحریر: این پست و نظراتتون رو برای مادرم قرائت کردم،فرمودند: شما یادت نیس...ولی من یادمه که با این باربیه و آقاشون و دو تا بچه هاش نماز جماعت تشکیل میدادی...... زبانکده محصل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ناشناس
28 دی 90 4:22
بابا ایول... خیلی باحال بود.......